محل تبلیغات شما



به نام خدا

((استاد شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی میفرمایند: گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد و در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعهء بزرگ زدند))

میدانید. /اما هر چه برای هم قصه را تعریف کنیم کم است / قرنها از آن ظهر خونین گذشت وبا گردش زمان /آن واقعه باید به نوعی دیگردر منظر آدمیان روی زمین قرار میگرفت /تا فراموش نشود ./انقلاب شد./در ایران/.فرمانده این میدان فرزند آن فرمانده /. هم برای حفظ مکتب /. مکتبی که پیامبر اکرم (ص) وائمه اطهار سلام الله علیم برای حفظش خون دلها خوردند ./ روبه صفتان وشیاطین تاب تحمل نداشتند /. به بیشه شیران زدند /.غافل از اینکه روزی زخمی و سرخورده به لانه های نمور خود خواهند خزید /. و شد ./

 و هشت وادی را تا خدا پیمودیم .

آنسو،

عقیله ای، شیرزنی، کوه استقامت ،شد حامل رسالت روز واقعه . وگفت و با هر گفتنش پرده ای از حاکمان دریده شد و صدای طبل رسوائی شان همه جا شنیده شد.از کوفه تا شام تا مدینه. و شد راوی فتح حسین (ع).

اینسو،

سرزمینان آغشته به خون بهترین ها شد . هر مکانش قدمگاه مردانی که رزمندگان اسلام نام گرفتند. در هشت سال عشق بازی با خدا ، کوچک سن هامان، بزرگی کردند و پیرانمان هرکدام حبیب ابن مظاهر . ومحل رزم وعروجشان ،شد زیارتگاه . هر زیارتگاه را نامی نهادیم . یادمان گفتیم تا یادمان نرود یادمان شهدای. ، از جنوب تاغرب تا.

وامروزبسوی این یادمانها آنانی که بودند می آیند تا عقده نهفته در دل بگشایند . با خوبانی که لحظه های آتشین رزم ، همرزمشان بودند .وبرای آنانی که نبودند ویا نیامدند فرصتی شد برای دیدن به بار نشستن آن همه جانفشانی . ومی شوند زائر.

اما ، این جمع زائر ،زینب (س)میخواهد.زیب (س)میخواهد . زینب (س).

گفتند : انانی که بودند ،دیدند ، بازمانده آن قافله اند بیایند . بیایند وبگویند واقعه را . هرکس به وسع خود . /زینب گونه/ . نامشان شد راویان فتح دفاع مقدس .نامی بزرگ وپر مسئولیت. نامی به بزرگی نام زینب (س).

آمدند . صادقانه .بی هیچ چشم داشتی .در سرما ،به یاد شبهای سرد سنگر ، ودرگرما ،به یاد ظهر های سوزان جبهه .ایستادند وگفتند آنجه را دیده بودند . چند سالی گذشت که به یکباره راویان اخباری از راه رسیدند ، که خبرهارا نه بر آنچه اتفاق افتاده بود .بلکه ، آنگونه ،که خود می خواهند میگویند . دل آن صادقان بی چشم داشت رنجید .شکایت بردند به کسانی که اهل نبرد بودند و .پاسخشان این بود که راهنمائیشان کنید . باید روزی ادامه دهنده راه شما باشند . گفیم وگفتند . اما گوش شنوائی نبود . بقول آن شهید دانای انقلاب تلاششان گرفتن اشک است به هر قیمتی . به قیمت سرگردانی نسل حاضر تا آینده.

میگویند مطیع ولی امریم . سرباز ولایت . گفتیم پیر ما می فرماید : /نباید اجازه داد حماسه عظیم دفاع مقدس دستخوش فراموشی و تحریف شود/ سکوت می کنند . اما ازراهشان باز نمیگردند. هرکس هم برای خود خبر نامه ای ساخته به نام سایت . وهر گونه که می خواهند باهرچه در دسترس شان است ، به عنوان ناگفته های دفاع مقدس نشر میدهند . بی هیچ سند ی .واقعا" در این روزگاران مظلوم است دفاع مقدس ما . اما انصاف باید داد هستند دلسوختگانی که به مبارزه ای سخت با این سیاه نوشته ها برخاستند . که تعدادشان بسیار ،بسیار کم است . به (مدافع دفاع مقدس ) ، (همنوا با شهدا) ،( محمد درودیان)سری بزنید به همین نامها پیدایشان کنید .آنوقت خواهید دید کهاوضاع از چه قرار است.

در پی ،مشتی ، نمونه خروار تقدیمتان میکنم :

گفتند : مرزداران خیانت کردن . سند خواستیم .گفتند شنیدیم .

گفتند گاوکشتند .گفتیم کجا ؟ کی؟ چگونه؟ چه کس دید ؟ آنکس که دید در آن لحظه در میان دشمن چه میکرد ؟ گفتند شنیدیم .

گفتند : منطقه (چذابه) را اما م راحل به نام شهید بزرگواری نام نهاده است .گفتیم سند .گفتند به شهید صیاد شیرازی فرموده است .گفتیم سند .گفتند مجلس شورای اسلامی نام نهاده .گفتیم سند . گفتند آنچه میگوئیم سند است .

گفتند : امام فرمود : در عملیات چون نیروها در گیر هستند وانتقال اسرا به پشت جبهه چند نیرورا به خود مشغول میکند ، اسرا را بکشید . {به سرمان زدیم }. گفتیم سند سکوت کردند.

گفتند : گور دسته جمعی 40 شهیده خواهر .گفتیم سند .گفتند شنیدیم از .

گفتند :22دختر مظلوم را دشمن از حمیدیه ربود . گفتیم دشمن با آن همه سر وصدا نتوانست وارد حمیدیه شود . سکوت کردند اما در جای دیگر بازگو .

گفتند : جلوی نیروهای ما در شب عملیات پرچمداری با بیرق سفید بود .گفتیم سند .گفتند اسیر عراقی گفت . گفتیم اعتقادات را واردمیدان بازی تان نکنید . چگونه حرف یک اسیری که تا آخرین لحظه قصد نابودی شما را داشت میشود مدرک.؟

گفتند:  بروی لاکپشت قابلمه ای پر از گلوله گذاشتند وبه طرف خط فرستادند .( اینهارا راویان آرم راوی به عاریت گرفته وبر سینه کوبیده،میگویند) واقعا"طنز گریه آوری است.

گفتند : گلوله خمپاره در کنارمان افتاد .تکه های گوشت شهدا با خون در قابلمه پر از غذا ریخت .خونها وگوشتها را کنار زدیم وغذا را خوردیم ( وحشتناک است اینگونه روایتها)

گفتیم :شهید مجروح وبه بیمارستان منتقل شد .در بیمارستان شهید واز طریق ماهشهر به زادگاه منتقل شد . گفتند آنچه ساری وجاری است میگوئیم . (بعد در یک برنامه تلویزیونی عرضمان ثابت شد )

وچندین وچند مورد دیگر که اگر بگویم طولانی میشود .اما،

اخیرا" کلیپ روایتی دست به دست میگردد که ،راوی آن با لباس نظامی ودرجه . از انتقال پیکر شهید 12ساله خرمشهر بهنام محمدی راد میگوید . آنرا دیدم . مبهوت شدم . تعجب کردم . چگونه بعضی جرآت دارند که بی محابا هر آن چه در فکرشان می گذرد به زبان بیاورند ؟ ایشان در خاطره میگوید که سال1390پیکر را جابجا کردیم و زحمت بکشید جستجو کنید ( ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی ) را ،تا همه چیز دستگیرتان شود .اما دانسته ی این حقیر که افتخار سالها خدمت در بنیادشهید را داشتم:

1-پیکر مطهر شهید محمدی همان روزهای اول شهادت به مسجد سلیمان منتقل شد .2- پدر این شهید عزیز سالها پیش به رحمت ایزدی پیوسته 3-توسط حاج آقا امینیان امام جمعه محترم مسجد سلیمان وهمچنین حاج آقا حاجتی امام جمعه موقت اهواز اجازه جابجائی پیکر شهید از قبرستان قدیمی مسجد سلیمان به یادمان شهدای گمنام مسجد سلیمان از مقام معظم رهبری گرفته شد.وبا هماهنگی با سید بزرگوار سردار باقر زاده در کنار آن شهدا قرار کرفت 4-پیکر را در نیاوردند بلکه با ترتیبات خاصی تمام قبر بصورت یک قالب جابجا شد .والی آخر .

          وبه ما گفتند راه شما راه زینب (س)است .

.اما با این همه ،کربلا ،کربلاست .عاشورا ،عاشوراست و دفاع مقدسمان ، دفاع مقدس.

  خدا همه مارا عاقبت به خیر کند .آمین


سرهنگ زهرایی رییس بسیج سازندگی کشور به فارس گفت: سال گذشته سیل در حمیدیه و سوسنگرد جولان می‌داد. بارش‌ها هنوز بی‌امان بود. وسط روز بود که به سوسنگرد رسیدیم. فرمانداری کامیون‌ها را در خیابان‌ها قرار داده بود. از طرفی خودروهایی به محله ها اعزام کرده بود. با بلندگو از مردم محله‌ها خواسته می‌شد که هر چه زودتر شهر را تخلیه کنند. هشدار می‌دادند که سیل بی‌رحم است و هر که بماند جانش پای خودش. حدود ساعت ۱۱ شب بود که جلسه گذاشتیم.
سرلشکر شهید علی عاشمی . این عکس سخنرانی شهید هنگام اعزام رزمندگان دشت آزادگان به جبهه های نبر د است . شهید هاشمی در آن زمان فرمانده سپاه دشت آزادگان وهمزمان فرمانده سریترین قرارگاه اطلاعاتی (قرارگاه نصرت) بودند.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها